مسعود رحمانی، مدیر روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی خراسان رضوی در یادداشتی نوشت: در جهانی که تصاویر، وجدانها را به بازی گرفتهاند، گاه یک عکس، نه ثبت لحظه، که حُکم قضاوتی است بر مرز انسانیت.
تصویری از کودکی خمیده در گرسنگی، و کرکسی که در انتظار مرگ اوست. نه، اینبار کرکس تنها پرندهای نبود؛ کرکس واقعی آن کسی بود که دوربین به دست، چشم بر فاجعه داشت و دل از یاری بسته بود و کرکس دوم، در سکوت تصویر، بلندتر از هر فریادی فریاد زد: دیده بودم، ولی نجات ندادم...
چه بسیار انسانهایی که دوربین ندارند، اما کرکساند؛ در لباس سود و سکو، در غفلت از درد دیگران، در عبور بیوقفه از کنار رنج.
اما در میان این صحنههای سرد، نوری هست. نوری از کسانی که نه نظارهگر، که ناجیاند؛
آنان که مصداق روشن این آیه شریفهاند: وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ
و آنان دیگران را بر خود ترجیح میدهند، حتی اگر خود در تنگدستی باشند...
و ایناناند که ما با افتخار، شهدای خدمت میخوانیمشان؛
همانان که در میان آتش و آب، در دل بحران و نیاز، خویشتن را فراموش کردند تا دیگری بماند.
در صدرِ این نامهای نورانی، قامت بلند مردی میدرخشد؛
مردی از تبار خادمان بیادعا؛
شهید جمهور، سید ابراهیم رئیسی.
او نه کرکس بود و نه تماشاگر؛
بلکه مردی بود از جنس ایثار.
نه دوربین به دست، که دل به دست داشت و پیش از آنکه حادثه بیفتد، خود را به آن رسانده بود.
در کوچههای فقر، در خروش سیل، در ترکهای زلزله و سرانجام، در آسمان مهگرفتهی شمال غرب،
آنجا که پرواز آخرش به دیدار حق رسید.
او «رئیس» نبود؛ «رئوف» بود.
سایهدار مردم، پناه بیپناهان و صدای خفهی مظلومان...
اکنون که در سالگرد شهادتش ایستادهایم، نه برای مرثیه، که برای بیداری آمدهایم.
برای آنکه در آینه زندگیاش، خویش را بازشناسیم.
بیایید بپرسیم: ما در کجای این میدان ایثار ایستادهایم؟
وقتی از کنار زخمها عبور میکنیم، بیآنکه مرهمی باشیم؛
وقتی در میان مسابقه سود و سرعت، دیگران را زیر پا میگذاریم؛
وقتی تنها به آنچه میخواهیم میاندیشیم، نه آنچه دیگران نیاز دارند...
نه، نیازی نیست دوربین داشته باشیم تا کرکس باشیم،
کافیست دلمان را از درد دیگران خالی کنیم...
بیایید، در سالگرد پرواز مردی که رئیس دلها بود،
با خود پیمان ببندیم:
ما دومین کرکس نباشیم.
ما تماشاگر رنج نباشیم.
ما مأمور خدمت باشیم، نه تشریف.
و اگر توان نجات جانها را نداریم،
دستکم نگذاریم اشک بیپناهی بیهمراه بماند.
بیایید، انسان باشیم؛
چنانکه او بود...
انتهای پیام/

نظر شما